پآرت9. دلبرک شیرین آستآد
پُـــــــآرتُـــــــ9. دلبےـرک شےـیرینےـ آسےـتےـآد🍭
پوزخندی زدم و گفتم:یه رعیت تو ملک خانی؟ عجیبه
سریع از جاش بلند شد و ایستاد. چشمای درشت آبی و سبزش که هر مردی رو به زانو در میآورد بهم نگاه کرد.
لب های غنچه ای بزرگ صورتی و دماغ عروسکی سربالا کوچولو. ابرو های هشتی کلفت و ظریفش ضربه کاری آخر روی اون صورت مثل نقاشی بود. پوزخندی زدم. عجیب بود من هیچ حسی از صورتش نگرفتم؟
ابرو های هشتی کلفت ظریفشو در هم کشيد و گفت:خب که چی؟ به تو چه؟
بهش نمیخورد که رعیت زاده باشه. چون لباس های تمیز و شیک سوارکاریش به هرکسی ثابت میکرد که خانزاده اصیله.
توی این دِه دو تا خان بيشتر وجود نداشت.
یکی همایون خان یعنی پدربزرگ مادری من و یکی نادر خان. پس معلوم شد تک نوه دختری نادر این دختره. هرچی درمورد قیافش گفته بودن درسته بوده. خوشگل بود ولی نه برای من .
پوزخندی زدم و گفتم :زبونتم درازه که دخترجون. بپا سرتو به باد ندی
با چشمای آبی سبزش زل زد توی چشمام و با عصبانیت گفت:من هرکاری دلم بخواد میکنم. به تو هیچ ربطی نداره. حالا هم هری. نمیخوام اینجا ببینمت
با قدمای بلند و خشم بینهایتی که کاملا پنهان بود به سمتش رفتم که به اندازه 2 ثانیه ترسو توی صورتش دیدم ولی سریع ترس از روی صورتش محو شد.
با چشمای سبز سرد و خشکم به چشمای آبی سبزش زل زدم و گفتم:توعه رعیت چجوری جرات میکنی با من اینجوری حرف بزنی؟ یعنی تو منو نمیشناسی
پوزخندی زد و گفت:جناب. جاستین بیبر نیستی که همه بشناسنت. بکش کنار بزار باد بیاد دراز بد قواره
کمی تعجب کردم از زبونش. خیلی زبون دراز بود. خیلی. ولی هیچی نشون ندادم.
با تمسخر خندیدم که متوجه شدم خیلی عصبانی شد. چون از صورت قرمزش و دستای ظریف و سفیدش که مشت شده بود فهمیدم
مشت کوچولوش بالا آورد و زد به شکمم. ذره ای درد حس نکردم و از دیدن اخمای درهمش فهمیدم او دردش اومده نگاه خیلی نامحسوسی بهش انداختم که تازه متوجه قد خیلی کوتاهش شدم.
پوزخندی زدم و گفتم:توعه یک و نیم متری فکر میکنی میتونی منو بزنی؟ برو عموجون. برو دنبال یه دو قل بازیت.
با چشمای آبی درشتش که عصبانیت ازشون میچکید بهم نگاه کرد
با چشمان سبز سردم بهش نگاه کردم که رفت و بوت های بلند سوارکاریشو پوشید و سوار اسبش و با تمام سرعت تاخت و دور شد.
سلام سلام به همگییییی. سیسی آیلارتون پرقدرت اومد با پارتتتتتت چرب و چیلییییی😁😁😂 دوستان باید بگم که سیسیتون داره زیر بار درسا له میشه. اگه کمی و کاستی وجود داشت به بزرگی خودتون ببخشیددددد😊😊قلب و عروق از راه دورررر عشقای دلممممم☺️☺️💖💖
پوزخندی زدم و گفتم:یه رعیت تو ملک خانی؟ عجیبه
سریع از جاش بلند شد و ایستاد. چشمای درشت آبی و سبزش که هر مردی رو به زانو در میآورد بهم نگاه کرد.
لب های غنچه ای بزرگ صورتی و دماغ عروسکی سربالا کوچولو. ابرو های هشتی کلفت و ظریفش ضربه کاری آخر روی اون صورت مثل نقاشی بود. پوزخندی زدم. عجیب بود من هیچ حسی از صورتش نگرفتم؟
ابرو های هشتی کلفت ظریفشو در هم کشيد و گفت:خب که چی؟ به تو چه؟
بهش نمیخورد که رعیت زاده باشه. چون لباس های تمیز و شیک سوارکاریش به هرکسی ثابت میکرد که خانزاده اصیله.
توی این دِه دو تا خان بيشتر وجود نداشت.
یکی همایون خان یعنی پدربزرگ مادری من و یکی نادر خان. پس معلوم شد تک نوه دختری نادر این دختره. هرچی درمورد قیافش گفته بودن درسته بوده. خوشگل بود ولی نه برای من .
پوزخندی زدم و گفتم :زبونتم درازه که دخترجون. بپا سرتو به باد ندی
با چشمای آبی سبزش زل زد توی چشمام و با عصبانیت گفت:من هرکاری دلم بخواد میکنم. به تو هیچ ربطی نداره. حالا هم هری. نمیخوام اینجا ببینمت
با قدمای بلند و خشم بینهایتی که کاملا پنهان بود به سمتش رفتم که به اندازه 2 ثانیه ترسو توی صورتش دیدم ولی سریع ترس از روی صورتش محو شد.
با چشمای سبز سرد و خشکم به چشمای آبی سبزش زل زدم و گفتم:توعه رعیت چجوری جرات میکنی با من اینجوری حرف بزنی؟ یعنی تو منو نمیشناسی
پوزخندی زد و گفت:جناب. جاستین بیبر نیستی که همه بشناسنت. بکش کنار بزار باد بیاد دراز بد قواره
کمی تعجب کردم از زبونش. خیلی زبون دراز بود. خیلی. ولی هیچی نشون ندادم.
با تمسخر خندیدم که متوجه شدم خیلی عصبانی شد. چون از صورت قرمزش و دستای ظریف و سفیدش که مشت شده بود فهمیدم
مشت کوچولوش بالا آورد و زد به شکمم. ذره ای درد حس نکردم و از دیدن اخمای درهمش فهمیدم او دردش اومده نگاه خیلی نامحسوسی بهش انداختم که تازه متوجه قد خیلی کوتاهش شدم.
پوزخندی زدم و گفتم:توعه یک و نیم متری فکر میکنی میتونی منو بزنی؟ برو عموجون. برو دنبال یه دو قل بازیت.
با چشمای آبی درشتش که عصبانیت ازشون میچکید بهم نگاه کرد
با چشمان سبز سردم بهش نگاه کردم که رفت و بوت های بلند سوارکاریشو پوشید و سوار اسبش و با تمام سرعت تاخت و دور شد.
سلام سلام به همگییییی. سیسی آیلارتون پرقدرت اومد با پارتتتتتت چرب و چیلییییی😁😁😂 دوستان باید بگم که سیسیتون داره زیر بار درسا له میشه. اگه کمی و کاستی وجود داشت به بزرگی خودتون ببخشیددددد😊😊قلب و عروق از راه دورررر عشقای دلممممم☺️☺️💖💖
- ۳.۳k
- ۰۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط